اشعار یک دانشجوی نساجی :
از ادبیات تا نساجی ...... حسین غیاثی ... ورودی 1379 !!!!!!!!!! دانشگاه آزاد کاشان
قسمت ما هم این بود که نساجی بخونیم
از نخ و رینگ و تیکرین از حلاجی بخونیم
این فلوچارت درسی شده یه میدون مین
خودم رو گم می کنم توضربه های دفتین
روزای سخت اینجا انگاری شب نداره
زندگی اینجا مرگه جلو و عقب نداره
از سوزنای ماشین کلافه ام، کلافه
ماشین بافندگی غصه برام می بافه
گیر افتادم میون دستای شوم تقدیر
با این که خیلی خوبن نادعلی و جهانگیر(1)
چشام سیاهی میره تموم پودا تاره
دلسوزیای لطفی(2) لطفی برام نداره
خودم خودم رو کشتم با غزل و ترانه
توی کتم نرفتن حرفای دوستانه(3)
از شماها چه پنهون الیاف بلند می افتم
واسه همین از عشقم از عترتی نگفتم (4)
بعضیا زخمی کردن اما نه زخم کاری
آره بازم مرام شفیعی و اخباری(5)
عالیجناب استاد تو حق داری بخندی
وقتی حالیم نمی شه حرکت کله قندی
نه تارو پود می فهمم نه پشت و روی فنی
کاش آسمون خراب شه بریزه روی فنی
دانشگاه پول می خواد من پول تپل ندارم
هیشکی خبر نداره که کنترل ندارم
آی استادا بفهمین که من فقط شاعرم
هفت ساله اینجا موندم ولم کنین تا برم
بابای بیچاره هم بهم بی اعتماد شد
لهجم عوض شد اما دِرساتِمون نِخواد شُد (6)
این شعر در سال 1385 گفته شده است.
1. اسم استاد بافندگی حلقوی و ریسندگی 2
2. اسم استاد ریسندگی مدرن
3. اسم استاد تکنیک بافت
4. اسم استاد الیاف بلند
5. اسم استاد طرح و محاسبه و بافندگی تاری
6. لهجه کاشانی
برای فارغ التحصیلی این دانشجو دعا کنید
No comments:
Post a Comment